آرمین محسن دانشگر : معماری یعنی درک لحظه عاشقی
آرمین محسن دانشگر : معماری یعنی درک لحظه عاشقی
آرمین محسن دانشگر، معمار اتریشی-ایرانی تبار فارغ التحصیل دکتری معماری از دانشکده معماری وین (پایتخت کشور اتریش) می باشد. او در حال حاضر در دانشکده معماری وین مشغول به تدریس است.وی دفتر معماری دانشگر را در شهر وین بنیان نهاده است.

به گزارش پایگاه خبری معماری و نما،آرمین محسن دانشگر ، معمار اتریشی-ایرانی تبار فارغ التحصیل دکتری معماری از دانشکده معماری وین (پایتخت کشور اتریش) می باشد. او در حال حاضر در دانشکده معماری وین مشغول به تدریس است، البته دانشگر پیش از این استاد مهمان در دانشکده های لندن، نیویورک و همچنین هنگ کنگ نیز بوده است. وی دفتر معماری دانشگر را در شهر وین بنیان نهاده است. آرمین محسن دانشگر مدرنیسم رادیکال را با سنت های معماری ایران ترکیب می کند.

آرمین محسن دانشگر، معمار اتریشی-ایرانی تبار فارغ التحصیل دکتری معماری از دانشکده معماری وین (پایتخت کشور اتریش) می باشد. او در حال حاضر در دانشکده معماری وین مشغول به تدریس است.وی دفتر معماری دانشگر را در شهر وین بنیان نهاده است.

درباره آرمین محسن دانشگر

آرمین محسن دانشگر ، معمار اتریشی-ایرانی تبار فارغ التحصیل دکتری معماری از دانشکده معماری وین (پایتخت کشور اتریش) می باشد. او در حال حاضر در دانشکده معماری وین مشغول به تدریس است، البته دانشگر پیش از این استاد مهمان در دانشکده های لندن، نیویورک و همچنین هنگ کنگ نیز بوده است. وی دفتر معماری دانشگر را در شهر وین بنیان نهاده است. آرمین محسن دانشگر مدرنیسم رادیکال را با سنت های معماری ایران ترکیب می کند.

– از نگاه شما معمار به چه کسی گفته می‌ شود و معماری چیست؟

معمار یعنی عاشق و معماری به معنای درک عشق است، معماری همچون یک ماجراجویی است! معماری آن لحظه مرموزی است که شما عاشق می‌ شوید و سعی دارید که خودتان را در بهترین حالت به معشوق نشان دهید. زمانی که انسان عاشق می‌ شود، رفتارهای مختلفی نشان می‌ دهد! یکی تلاش می‌ کند تا فیلم بازی کرده و خود را به بهترین شکل ممکن به معشوق بشناساند و دیگری که از ایمان قوی ای برخوردار است، دست به دامن خدا خواهد شد تا به معشوق برسد. این بهترین تعریف من در مورد معماری است! البته می‌ توانم مانند همه از زیبایی‌ و شگفتی‌ های خلق فضا حرف بزنم، اما چیزی که از معماری درک کرده‌ ام، همین اعجاز عشق است و این حس تمام نمی‌ شود. هر پروژه‌ ای که در دست می‌ گیرید، همچون یک عشق جدید می‌ ماند! کاری می ‌کند که هر روز عاشق باشیم و بتوانیم با سختی‌ های آن بجنگیم. عشق راحت نیست و سختی های بسیاری دارد؛ اما شما چون عاشق هستید، دشواری‌ ها را تحمل می‌ کنید. معماری تنها حوزه‌ ای است که من آن را با عاشقی برابر می‌ دانم؛ با تمام درد و رنجی مشابه با عشق! اگر عشق واقعی باشد، تمام سختی‌ ها و هزینه‌ هایی که در این راه انجام می‌ دهید، تمام چیزهایی که از دست می‌ دهید و باقی مشکلات آن دیگر اهمیتی ندارد…

– تعریف جالبی بود! شما عشق غریبی به کارتان دارید؛ اگر هر فردی با این عشق با  شغل و حرفه‌ خود برخورد می‌ کرد، امور به شکل دیگری پیش می‌ رفت…

من در دفتر کارم، همه ی این امور را انجام می‌ دهم؛ تلاش می کنم که صبح‌ ها زودتر از همه به دفتر برسم و چون آن تنها زمانی است که می‌ شود آزادانه شعر گفت، کتاب خواند و برای ادامه روز برنامه‌ ریزی کرد. با شروع ساعت کاری مشکلات آغاز می‌ شوند و ترس گریبان شما را می‌ گیرد. معماری شغل پر استرسی است، با این حال تلاش می‌ کنم که تا فرا رسیدن شب و اتمام ساعت کاری، مقابل این استرس‌ ها محکم باشم و استرس‌ ها را از بین ببرم. شغل ما مشکلات زیادی دارد به طور مثال ممکن است که کارفرما به موقع تعهدات خود را تسویه نکند و یا قبل از اتمام عایق‌ کردن پروژه، آب وارد کارگاه شود. با این حال شما تمام این سختی‌ ها را تحمل خواهید کرد، چون چیزی را می‌ بینید که سایرین نمی‌ بینند، شما در حال تماشای خلق کردن یک فضا و شگفتی این خلق کردن هستید! معمار مثل یک خالق و  مراحل ساخت یک پروژه، احساسی همچون خالق بودن است.

– یک معمار برای خلق یک اثر ماندگار علاوه بر عشق به کار و خلاقیت، به چه خصوصیات دیگری نیاز دارد؟

کسی که عاشق باشد و این عشق واقعی از نهایت وجودش سرچشمه بگیرد، به چیزی دیگری نیاز ندارد!

– یعنی عشق به کار تمام مسائل دیگر را درست خواهد کرد؟

قطعا درست نمی‌ شود! بایستی برای حل مشکلات جنگید، باید عاشق باشید و یک انسان عاشق، جنگجو است. خصوصیاتی که با نبرد به دست می‌ آید به مذاق انسان خوش‌ تر می‌ نشیند. حال بایستی فهمید که قوانین این نبرد چیست؟ در وجود یک جنگجوی واقعی، منیت و خودبرتربینی جایی ندارد و از مشکلات نمی‌ ترسد! یک معمار خوب هم بایستی مانند یک جنگجوی واقعی تلاش کند تا قوانین کار را یاد بگیرد، از سختی کشیدن نترسد، فروتنی و خصوصیت‌ های یک جنگجوی خوب را داشته باشد. البته برای معمار شدن باید یکسری قوانین و دانش اولیه را داشته باشید، با این حال به اعتقاد من، تمام فارغ التحصیلان معماری الزاما معمار نیستند و نباید ساخت‌ و ساز کنند.

– شما از کجا شروع کردید و از چه زمانی وارد بازار کار شدید؟ شروع کارتان به چه صورت سپری شد؟

من از زمان دانشجویی کار می‌ کردم؛ خیلی جوان بودم و در دفاتر مختلف کار می‌ کردم، البته اوایل حضورم در اینجا همچون بسیاری از کسانی که تازه مهاجرت کرده‌ اند، در حوزه معماری فعال نبودم  و در جاهای مختلف کار می‌ کردم. به طور مثال در رستوران کار می‌ کردم، روزنامه پخش می ‌کردم! تا اینکه ترم دوم یا سوم بود که یکی از اساتید، کارهای من را دید و  خواهش کرد در دفترش کار کنم و  از آنجا فعالیت من در حوزه معماری شروع شد و در دفاتر مختلف کار کردم… زمانی که تازه فارغ التحصیل شده بودم، سابقه کار در دفاتر مختلف را داشتم و در  مسابقات دانشجویی شرکت می‌ کردم. در اواسط دروران تحصیلم یکی از دانشگاه‌ های اتریش مسابقه دانشجویی برگزار می‌ کرد که من در آن شرکت کردم و مقام اول را به دست آوردم و این اتفاق بسیار به سود من تمام شد! چون مزه ی برنده شدن را به من چشاند و میل به برتری‌ جویی را در من افزایش داد.

– این موفقیت ها از عشق شما به معماری سرچشمه می گیرد؟

من همزمان با تحصیل، در طول یک هفته بین ۱۶۰ تا ۱۸۰ ساعت در دفاتر مختلف کار می‌ کردم و در مسابقات مختلف دانشجویی شرکت داشتم. یکی از اتفاقات خوب در حوزه کاری برای من، استخدام شدنم به عنوان استاد در دانشگاه بود! دانشگاه توتورن برای کرسی استادی، دنبال استخدام بود و من تازه فارغ‌ التحصیل شده بودم؛ با این حال  یکی از روسای دانشگاه از من درخواست کرد تا مدارکم را تحویل دهم و از میان ۳۰ تا ۴۰ نفر درخواست کننده، من انتخاب شدم و شروع به تدریس کردم که این اتفاق برای من بسیار خوب بود. اولین پروژه‌ ام به عنوان یک معمار، یک پروژه مسکونی در وین اتریش بود. قبل از شروع پروژه، کارفرما پرسید که دفترم کجاست؟ و زمانی که فهمید در آتلیه و دفتر دانشگاه کار می‌ کنم، ترسید که کار را به من بسپارد و می‌خواست در قبال پرداخت پول، پروژه را به نفر دوم بسپارد اما من در جواب گفتم که حاضرم از پول بگذرم اما پروژه را خودم انجام دهم! در نهایت پروژه به ما واگذار شد و  جایزه معمار اتریش را گرفت و در جاهای مختلفی به عنوان یک پروژه خوب انتخاب شد.

– چه زمانی به صورت رسمی  دفتر خودتان را باز کردید؟

از زمان تدریسم در دانشگاه در یک دفتر معماری  کار می‌ کردم؛ اما به صورت رسمی از سال ۲۰۰۲ رسما صاحب دفتر شخصی شدم.

– در زمان افتتاح دفتر چه آینده و اهدفی را برای خودتان ترسیم می‌ کردید؟ و چقدر به آن اهداف دست پیدا کرده اید؟

هیچ وقت به دنبال اینکه بهترین باشم و یا مدام بالاتر بروم، نبوده ام؛ تنها به این فکر می‌ کردم که مشغول به انجام کاری هستم که عاشق آن هستم و باید آن را به بهترین شکل انجام دهم. من زمانی که از ایران خارج شدم، ۲۰ سال سن داشتم و فکر می‌ کردم در اینجا تحصیل کرده و در نهایت کارمند یک دفتر و یا شرکت خوب خواهم شد؛ اما به مرور زمان موفقیت‌ ها حاصل شد و شرایط نیز بهتر شد.

آرمین محسن دانشگر

– شرکت معماری شما در اتریش و ایران شناخته شده است و خود شما نیز الگوی بسیاری به شمار می‌ آیید؛ اگر شرکت شما در داخل کشور بود، این حجم از موفقیت حاصل می‌شد؟

بخوانید:  مبلمان هوشمند شهری و تکامل شهرها

برای رسیدن به این نقطه سختی‌ های زیادی را تحمل کردم؛ من بزرگ شدن و قد کشیدن دخترم را ندیدم! به خاطر گسترش شرکت به طور مداوم بین کشورهای مختلف پرواز می‌ کردم، به شکلی که ۴ روز در هفته با پرواز بین شهرهای لندن، مونیخ و استکهلم در رفت‌ و آمد بودم و پروژه های مختلفی را اجرا کردم و در مسابقات گوناگون شرکت می‌ کردم. تصور کنید از یک کشور با زبان آلمانی وارد یک کشور انگلیسی زبان می‌ شوید! کشورهایی که فرهنگ و قوانین آنها فرق دارند و بعد از آن بایستی به استکهلم بروید که کاملا با آلمان و انگلیس متفاوت می باشد و شما هم با زبان و قوانین سوئد آشنا نیستید و مجبورید که زبان سوئدی را فرا بگیرید! البته شانس نیز در دیده شدن شما دخیل است؛ بعضی از معماران، طرح‌ ها و کارهای بسیار خوبی دارند اما دیده نمی‌ شوند. باید بگویم که شانس به سراغ همه خواهد آمد، فقط بایستی به موقع از آن استفاده کنید.

– پس معتقد هستید که اگر در ایران هم حضور داشتید و این شانس به شما رو می‌ کرد، باز هم موفق می‌ شدید؟

برخی از نزدیکانم می‌ گویند که دانشگر در زمان مدرسه اصلا ریاضی بلد نبود و مشخص نیست که چگونه موفق شده است! البته راست می‌ گویند؛ در زمان مدرسه اوضاع درسم خوب نبود اما سختی‌ های این راه باعث شد تا یک نیروی راهبردی در وجودم پدید آید و تیدیل به یک ماتریکس شوم. در واقع فشار و سختی زیاد باعث می‌ شود که شما از پوسته خودتان خارج شوید و قدرت شما را افزایش می‌ دهد. جوانان در مواجه با اولین مشکل و زمین خوردن، نباید ناامید شوند، بلکه بایستی هزاران بار بجنگند تا به موفقیت برسند. من با خودم می‌ گفتم اگر مرگ می‌ تواند من را با خود ببرد، پس هیچ چیز دیگر نمی‌ تواند من را از بین ببرد. مهم نیست شما چند سال زندگی کنید، مهم این است که شما یک جنگجو بوده و خود را برای حضور در مراحل بعدی آماده کنید.

– ایرانی بودن شما در کشور اتریش تاثیری در کارتان داشته است؟

اینجا و خصوصا در کشورهایی که به زبان آلمانی صحبت می‌ کنند، تا حدودی با افرادی که رنگین پوست و موهای تیره دارند، سرد برخورد می‌ کنند! البته این مسئله به عدم شناخت انسان‌ ها از هم باز می‌ گردد، برای مثال سال‌ ها قبل که افغان‌ ها تازه وارد ایران شده بودند، روزنامه‌ ها خبرهای مختلفی راجب همسایگان افغان ما چاپ می‌ کردند و این اخبار را بزرگ می‌ کردند و باعث ترس بسیاری ها می‌ شدند! در حالی که یکی از بهترین مردمانی که شناختم، مردم افعانستان هستند. در اوایل حضور من این مسائل هم زیاد بود؛ برای مثال در مترو کسی کنار تو نمی‌ نشست و یا در فروشگاه‌ ها به همه کریسمس را تبریک می‌ گفتند اما به شما تبریک نمی‌ گفتند! البته فکر می‌ کنم همه جا این برخوردها وجود دارد؛ البته مردم اینجا تا حدودی حساس‌ تر هستند و می‌ ترسند. اخبار منفی درباره افراد خارجی مخصوصا آنهایی که رنگین پوست و موی تیره دارند، باعث می‌ شود تا سخت‌ تر شما را بپذیرند!

– چندی پیش برخی از آثار شما در روسیه به نمایش گذاشته شده بود؛ آن موزه و نمایش آثار شما هنوز ادامه دارد؟

سال ۲۰۱۲ یا ۲۰۱۳ به یکی از دانشگاه‌ های روسیه در مسکو دعوت شدم؛ اولین یا دومین سمیناری بود که به عنوان سخنران دعوت شده بودم. موزه معماری روسیه در نزدیکی کاخ کرملین واقع شده است و همچون یک جعبه است! رئیس موزه که از حضورم برای سمینار مطلع شده بود، از من برای سخنرای در موزه دعوت به عمل آورد و من هم قبول کردم. روز سخنرانی، رئیس موزه از من عذرخواهی کرد و گفت که به خاطر مشغله کاری بیش از ۵ دقیقه نمی‌ تواند در محل سخنرانی بماند! سخنرانی شروع شد و بعد از حدود ۴۰ دقیقه متوجه شدم که رئیس موزه نرفته است. بعد از پایان سخنرانی رئیس موزه از من تشکر فراوانی کرد و همین سخنرانی، زمینه‌ ساز آشنایی ما و برپایی آن نمایشگاه شد… عاشق دوران آوانگارد در روسیه هستم و هنر این کشور را بسیار دوست دارم. بعدها آنها یک فرصت سه ماهه به من دادند و یک فضا به متراژ ۴۰۰ مترمربع را در اختیارم گذاشتند تا بتوانم کارهایم را در این موزه به نمایش بگذارم.

– در کارهای شما چه عواملی تاثیرگذار هستند؟ و به چه فاکتورهایی توجه بیشتری می‌ کنید؟

شما به عنوان معمار، خالق یک فضا هستید؛ خطوطی را ترسیم می کنید و محلی را در اختیار دارید و در تلاشید تا فضایی را ایجاد نمایید که احساس راحتی، عاشقی و همچنین دیگر احساسات در آن وجود داشته باشد. همه معماران برای این مسئله تلاش می‌ کنند و من نیز از این قاعده مستثنا نیستم. من نیز از همین خاک هستم و قدرت خارق‌ العاده‌ ای ندارم! البته بایستی در نظر گرفت که نوع نگاه شما به اطرافتان، بسیاری از چیزها را تغییر می‌ دهد. هر چه تعداد پروژه‌ های بیشتری را انجام دهید، طراحی معماری سخت‌ تر خواهد شد و مسائلی که برای سایرین بی‌ اهمیت است، برای شما مهم شده و این باعث تشویق شما خواهد شد. متاسفانه بسیاری از دانشجویان معماری تنها به دنبال نشان دادن تسلط‌ شان بر دروس آکادمیک و یا بنیادی معماری هستند؛ البته این بد نیست! اما برای موفقیت، نوع نگاه به فضاهای اطراف نیز بسیار مهم است. شما بایستی با فضای اطراف خود در ارتباط باشید و تلاش کنید تا همین مکان‌ های ساده پیرامون خود را تبدیل به فضای بهتری نمایید. برای رسیدن به موفقیت حتما نبایستی از دفاتر معماری بسیار معروف شروع به کار کنید! می‌ شود از مراحل پایین به اوج موفقیت رسید.

– تاکنون فردی بوده است که الهام‌ بخش شما در این مسیر باشد؟

من از زمان دانشجویی علاقه زیادی به نقاشی داشتم و از موزه‌ های نقاشی بازدید می‌ کردم. به طور مثال کارهای پل سزان (از تاثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجسته‌ ترین نقاشان پسادریافتگر) را دیده‌ ام؛ نور خورشید در کارهای سزان انسان را به وجد می‌ آورد! هنرمندان بیشتر از معماران، روی من تاثیر گذاشته‌ اند! من از موزه‌ های مختلفی بازدید کرده‌ ام. البته تنها هنر روی من تاثیرگذار نبوده است و از جهان پیرامون نیز الهام گرفته‌ ام؛ به طور مثال از راننده اتوبوسی که سوار می‌ شدم، از رفتارش با مردم و بالعکس الهام می‌ گرفتم. به دانشجویان خود نیز توصیه می‌ کنم که فضای اطراف‌ شان را با دقت بیشتری ببینند. من ۲ بار در زندگی پایم سست شده است؛ بار اول با دیدن یکی از کارهای ژان نوول (معمار فرانسوی و برنده جایزه پریتزکر ۲۰۰۸ میلادی و جایزه آقاخان ۱۹۸۹ میلادی) بود و بار دوم در میدان نقش‌ جهان این اتفاق رخ داد و از دیدن هنر معماری این بنا پایم سست شد و روی زمین نشستم!

– با توجه به سابقه داوری شما در مسابقات مختلف، تاکنون به فکر طراحی مسابقه در داخل کشور بوده‌ اید؟

حدود ۲ سالی است که با دو تن از بچه‌ های داخل کشور، برنامه‌ هایی را در نظر گرفته ایم و در حال اقدام هستیم؛ اجازه دهید فعلا در این مورد حرفی نزنم! اگر بتوانیم انجمن مدنظرمان را رسمی کنیم، خبرهای خوبی خواهید شنید.

–  پروژه آخر شما به چه شکل بوده است؟ در چه مرحله‌ ای قرار دارد؟  و در حال حاضر کجا مشغول به کار هستید؟

ما در حال حاضر پروژه‌ های مختلفی داریم؛ مهم ترین آنها یک پروژه در شهر وین است. شهرداری وین حدود ۲۰ سال پیش تصمیم گرفت تا شهر جدیدی بنا کند و برای دورنمای آن سال ۲۰۳۰ میلادی را در نظر گرفت. اکنون پروژه این شهر جدید به مسابقه گذاشته شده است و ما در این مسایقه شرکت کرده‌ ایم و در حال آماده شدن برای این پروژه هستیم.

  • نویسنده : امیرعباس زرین کمر
  • منبع خبر : آبگینه